سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و انس پسر مالک را نزد طلحه و زبیر به بصره فرستاد تا آنان را حدیثى به یاد آرد که از رسول خدا ( ص ) شنیده بود . انس از رساندن پیام سر برتافت و چون بازگشت گفت : « فراموش کردم . » امام فرمود : ] اگر دروغ میگویى خدایت به سپیدى درخشان گرفتار گرداند که عمامه آن نپوشاند [ یعنى بیمارى برص . از آن پس انس را در چهره برص پدید گردید و کس جز با نقاب او را ندید . ] [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 85 دی 14 , ساعت 3:27 عصر

اینا تعریف نیست. حقیقت دل منه که می خوام فقط بنویسمشون. می خوام ازین به بعد کمتر جر کنم. چون نصیحتی است که شده و ازون مدل هاشه که که اگه گوش ندم چهار روز دیگه خرمو میچسبه. بهتر بگم مث اونهایی نیست که امشب شب آخر امتحانی باشه و با یه نمره ای بین ?? و بیست اگه پاسش کردی بره و دوباره سراغت نیاد ازون چیزایی که بهتره دفعه اول خودتو باهاش سازگار کنی و یادش بگیری و بهش ایمان داشته باشی و تا آخر عمرت حتی اگه شده بار ها تکرارش کنی تا حادثه ای که بهت یاد داده اند تا اینگونه باشی فراموشت نشه. چون به نظرم خیلی مهمه.

برم سر اصل مطلب:

یکی از خوبی هایی که برای یه عالم، ارزشه اینه که ما باید باز هم با هم حرف بزنیم و اگر هر جور حرفی میشه بینمون دوباره که میایم کنار هم برای لحظاتی وقت حرف زدن رو به هم بدیم. و گوش بدیم اون همیشه اینطور بوده و شنیده. و گذاشته من از شانسم برای حرف زدن و گفتن احساس درونیم چه پشیمانی چه شکوه ........

بزرگترین چیزی بوده که من تا الان همیشه در ظاهر و باطن ستودمش. حقا که ستودنیست.

صابر طباطبایی یزدی صابر طباطبائی یزدی ??:??



لیست کل یادداشت های این وبلاگ